مسجد حضرت رسول اکرم (ص)

پایگاه اطلاع رسانی مسجد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم - شهرک مبعث

حدیث روز
حدیث موضوعی
طبقه بندی موضوعی
اوقات شرعی
وصیت شهدا

صلوات

بدینوسیله به اطلاع می رساند که وبلاگ مسجد حضرت رسول اکرم (ص) برای تعامل بیش‌تر با اهالی مسجد راه اندازی شد.

در آینده ویژگی های وبلاگ ایجاد شده و زمینه های تعاملی مخاطبان محترم اطلاع رسانی خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۱۶:۵۶
مسجد رسول اکرم




اطلاعیه جشن بزرگ نیمه شعبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۲۰
مسجد رسول اکرم


ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت


مانند مرده ای متحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت


می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت


دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت


بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن , حتی قلم گذشت


تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده , که این جمعه هم گذشت...


مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت


حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت



سید حمید رضا برقعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۱۸
مسجد رسول اکرم



جلسه دوم از سلسله مباحث سرکار خانم پناهیان با موضوع تربیت کودک از نظر قرآن کریم و صحیفه سجادیه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۳۷
مسجد رسول اکرم



هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست

اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست

بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست

در غیبت شه روی به شهزاده می‌آرند
صد شکر که در خانه آقا، پسری هست

هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً
دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد


علی اکبر لطیفیان 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۳۵
مسجد رسول اکرم




مانده‏اند عالمیان و آدمیان که کدامین لحظه را، لحظه ولادت تو بشمارند؟

کدامین روز را، روز تولد تو نام بگذارند؟

تو کى در وجود آمدى که ورودت را و زمان آمدنت را جشن بگیرند؟

خورشید و ماه و ستارگان تا بدانجا که حافظه‏شان یارى مى‏کند به تو سلام مى‏گفته‏اند.

نرگس‎ها اولین رکوع حیات را بر آستان تو کرده‏اند.

موج‎ها از ازل سر بر ساحل رسالت تو مى‏ساییده‏اند.

سرسخت‎ترین و بى محاباترین لاله‏ها و آلاله‏ها در بى انتهاترین دشت‎ها، نام تو را هر پگاه فریاد مى‏کرده‏اند.

پیغمبران و رسولان همه در کلاس تو درس رسالت مى‏خوانده‏اند.

سرو و صنوبران مدام راستاى قامت تو را تداعى مى‏کرده‏اند.

بلبلان و قناریان هر چه یاد دارند، همیشه مدح تو مى‏گفته‏اند.

گل‎هاى محمدى همه با نام تو پر مى‏گشوده‏اند.

قطرات باران، اندیشه حیات را وام از تو مى‏گرفته‏اند.

بنفشه‏هاى جان باخته و دل افروخته همیشه در صفحه سینه سوخته خویش تصویر روشنى از تو مى‏یافته‏اند.

در حافظه جویبارها، جز تکرار نام تو هیچ نیست.

شبنم‏ها هر چه به خاطر دارند بر تو درود مى‏فرستاده‏اند.

پیش از تو را، کسى به یاد ندارد.

بارى، مانده‏اند عالمیان و آدمیان که کدامین لحظه را لحظه ولادت تو بشمارند.

موجودات هر چه به گذشته‏ها مى‏نگرند، هر چه در خورجین سوابق خویش جستجو مى‏کنند، هر چه زمین ماضى را مى‏کاوند، هر چه نگاه در زوایاى حافظه مى‏گردانند، جز تو هیچ نمى‏بینند.

راهى باید جست براى سخن گفتن از ولادت تو.

آنسان که عرشیان لب به شکوه نگشایند و مقربان گره گلایه بر ابرو نیفکنند.

بدانگونه از تولد تو سخن باید گفت که هستى برنیاشوبد و حیات بى‎قرارى نکند.

چه، هیچ رشحه‏اى از حیات، تو را پیش از خویش نیافته است.

و چگونه بیابد که حیات از نور تو در وجود آمده است.

هستى، طفیل آمدن توست.

چنین نبود که خداوند تو را براى هستى خلق کند.

هستى به افتخار تو آمد.

تو براى عالم نیامدى، عالم براى تو آمد.

مگر نه خداوند، تو را پیش از همه، از نور خویش آفرید و جهان از کرشمه چشم تو موجود شد؟

مگر نه افلاک در التهاب غمزه نگاه تو پدید آمد؟

مگر نه تو مقصود بودى و ماسوا به تبع ؟

آن گنج مخفى که خداوند بود و دوست داشت که یافته شود مگر به آفرینش تو یافته نمى‏شد؟

مگر تو برترین شناساى پروردگار خویش نبودى؟

چه کسى مى‏توانست بیاید که او را بهتر از تو دریابد؟

مگر بناى آفرینش بر عبادت نبود؟

مگر تو عابدترین بنده خدا نبودى؟

مگر با خلق تو آن غایت به تحقق نمى‏نشست؟

مگر با آغاز تو، کار آفرینش پایان نمى‏گرفت؟

آرى، تو همه بودى و با آمدن تو انگیزه‏اى براى خلقت دیگران نبود .

آرى، ولى، تو «رحمة للعالمین» بودى.

و در «رحمة للعالمین» بودن تو همین بس که عالم و آدم از نور تو آفریده شد و وام حیات از تو

گرفت با آن که تو خلق کامل و کاملترین خلق بودى.

بارى سخن گفتن از تو و ولادت تو نه سخت و دشوار، بل خطرناک و محال است.

محال از این رو که موجودات، پیش از تو نبوده‏اند تا از ولادت تو سخن بگویند، جز خالق، کسى

زمان خلق تو را چه مى‏داند؟

و خطرناک از آن جهت که تو معشوق خداوندى، تو حبیب و محبوب اویى.

و هیچ عاشقى، غیرتمندتر از خداوند به معشوق خویش نیست.

همو که تو را سلام کرد و فرمود که نه فقط خلایق و افلاک را که بهشت و جهنم را حتى به

خاطر تو مى‏آفرینم. بهشت را محض یاران تو و جهنم را براى مخالفان تو.

آرى، با چنین غیرتمندى عاشق، سخن گفتن از معشوق بس خطر آکنده است.

معشوقى که پیامبران سلف همه آرزو مى‏کرده‏اند که از امت او باشند و در رکاب او.

معشوقى که ملائک تا ابد مأمور صلوات بر او شده‏اند. معشوقى که راه شناختش جز بر خدا و ولى او بسته است. چگونه مخلوقى که از نور او پدید آمده است و نمى‏فهمد که او از کى، کجا وچگونه بوده است، از او سخن بگوید؟

گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنى است

فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند؟


سید مهدی شجاعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۵۰
مسجد رسول اکرم



🌺 منتطر حضورتان هستیم 🌺

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۵۸
مسجد رسول اکرم



ادامه مباحث سرکار خانم پناهیان در سال جدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۵۱
مسجد رسول اکرم



 

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود

ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سرِ عقیله سراپا حسین بود

وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود

ما تار و پودِ رشته یِ پیراهن همیم

یعنی من و حسین، حسین و منِ همیم

دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت

خسته شده ست ولی دست از تو برنداشت

از پا نشست ولی دست از تو برنداشت

زینب شکست ولی دست از تو برنداشت

مانند من کسی به غم و رنج تن نداد

آه و غمی چنین به دلِ پنج تن نداد

یادش به خیر بال و پرش می شدم خودم

سایه به سایه همسفرش می شدم خودم

یک عمر مادر و پدرش می شدم خودم

جایِ همه فدایِ سرش می شدم خودم

نامِ حسین حکمِ قسم را گرفته بود

یک شب ندیدنش نفسم را گرفته بود

یادم می آید آینه رویِ حسین بود

اشکِ دو چشمم آبِ وضویِ حسین بود

هم پنجه هام شانه ی موی حسین بود

هم بوسه های زیرِ گلوی حسین بود

یادم نرفته نیمه شب از خواب می پرید

یادم نرفته تشنه لب از خواب می پرید

ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم

آتش گرفت دار و نداری که داشتیم

بی سر شدند ایل و تباری که داشتیم

از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم

یک روز خانه یِ پدرِ من شلوغ بود

یادش به خیر دور و برِ من شلوغ بود

جای سلام سنگ به من پرت کرده اند

از پشت بام سنگ به من پرت کرده اند

زن هایِ شام سنگ به من پرت کرده اند

شاگردهام سنگ به من پرت کرده اند

داغت نشست قلبِ صبور مرا شکست

زخمِ زبانِ شام غرور مرا شکست

حالا فقط به پیرُهنش فکر می کنم

می سوزم و به سوختنش فکر می کنم

دارم به دست و پا زدنش فکر می کنم

بسکه به نیزه و دهنش فکر می کنم ...

با روضه ی برادرم از هوش می روم

با ضجه هایِ مادرم از هوش می روم

از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد

گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد

شد نوبت سنان، دهنِ شاه نیزه خورد

در کُل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد

آنقدر سنگ خورد که آئینه اش شکست

در زیرِ نعل ها قفسِ سینه اش شکست

وای از محاسن تو و انگشت های شمر

وای از لب و دهان تو و جای پای شمر

مثل تن تو خورد به من چکمه های شمر...



علی اکبر لطیفیان 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۲
مسجد رسول اکرم



ولادت حضرت علی ابن ابیطالب (ع) و روز پدر بر همه شیعیان مبارک باد

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۵۷
مسجد رسول اکرم



مولای ما نمونهء دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی، شهر علم بود 
شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است


سید حمید رضا برقعی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۲
مسجد رسول اکرم